۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۰, سه‌شنبه

من فیلتر شدم، پس هستم!!!

من فیلتر شدم، پس هستم!!!

«من فیلتر شدم، پس هستم!!!» بواقع این می تواند روی دیگر همان قول معروف «من فکر می کنم، پس هستم» باشد، آن هم در شرایط کنونی جامعه ما که همچون برخی نظام های امتحان پس داده دهه های گذشته و بی توجه به سرانجام شوم آنها، قصد «قتل فردیت» و ذبح مفهوم «هویت فردی» را به پای «اراده ملی»، «روح ملی» و «پیشوا»یی به نام «توده» را دارد. لذا فیلتر شدن «من» و «وبلاگم» دقیقاً نشان دهنده تخطی از روند فوق است، چه آنکه در جوامعی که چنین روشی ترویج می شود، به طور ناخودآگاه و حتی شاید «خودآگاه»، «اندیشه منتقد» و حتی «مستقل» هم تقبیح می شود.

البته مسئله مهم در اینجا «من» و «وبلاگم» نیستیم، بلکه مسئله اصلی مسئله «دیالوگ» و «گفتگو»ست، آن هم گفتگو و دیالوگی «نو» و «تازه». زیرا وقتی که قصد آن داریم تا از «دیالوگی نو» صحبت کنیم در واقع نشان دهنده این است که با «فکر» و «اندیشه» ای جدید و جدا و مستقل از «اندیشه رسمی» و «تفکر حاکم» می خواهیم با مردم و جامعه وارد تعامل شویم و این «اندیشه نو» همان است که اراده حاکم بر جامعه با آن مخالف است و آن را مذموم می شمارد و هرآنکس که بر این راه رفت را به نحوی از انحا با انگ ها و اتهام های مختلف مورد نوازش و لطف قرار می دهد.

بر همین اساس، هرچند که به زعم برخی از دوستان، «چندان هم مهم نیستم» اما همین فیلترینگ های متعدد نشان دهنده آن است که مشی و مرامم اصلاً به مذاق اقتدارگرایان خوش نمی آید و همین سبب شده تا باز همچون برخی نظام های امتحان پس داده دهه های گذشته و بی توجه به سرانجام شوم آنها، راه «سرکوب فیزیکی» اندیشه و اندیشمندان را در پیش گیرند. لذا باید قبول کرد که به قول یکی دیگر از عزیزان این نتیجه طبیعی کار سیاسی در جوامعی مانند جوامع ایران است و من می گویم این نتیجه طبیعی هر «حرکت رو به جلو» در جامعه «خموده» ایران است و به قول شهید مطهری یکی از خصائص جامعه ما این است که تا حرکتی نکرده باشی، محترم هستی و تکریم می شوی اما به محض همین که شروع به حرکتی می کنی، سنگ اندازی ها شروع می شود و اصلاً نفس همین حرکت است که باعث می شود در جلوی پایت سنگ بیاندازند.(نقل به مضمون)

به همین دلیل و بر اساس اصل «هر که در این بزم مقرب تر است، جام بلا بیشترش می دهند»، من هم از این «جام های بلا» غمی به دل راه نخواهم داد و همچنان به شیوه و مرامم – حتی بیشتر از قبل- پایبند خواهم ماند و برهمین سبیل ادامه خواهم داد اما امید آن دارم تا روزی در این کشور «گفتگو» و «دیالوگ» را قدر نهند و هیچ کس را به دلیل اندیشه و طرز تفکرش فیلتر، زندانی یا از حقوق بدیهی محروم نکنند. «صد چو منی فدای آن روز!!!»
پی نوشت1: از «بوی خاک»، «همان همیشگی» ، «نیمه غایب» ، «کاکتوس» و همه دوستان و عزیزانی که در این مدت به طرق مختلف به من روحیه دادند و از من دلجویی کردند، نهایت سپاس و قدردانی را دارم.
پی نوشت2: این وبلاگ به علت فیلترینگ به آدرس http://newdialog1.blogfa.com منتقل شد. البته اگر در برخی از سرورهای مورد استفاده دوستان، دسترسی به این آدرس امکان پذیر است و در آن سرور این وبلاگ فیلتر نشده، در صورت تمایل می توانند آدرس لینک شان را عوض نکنند، زیراکه من همزمان با بروز رسانی آدرس جدید این وبلاگ را هم به روز خواهم کرد. هرچند که برغم تمام امکانات پیشرفته ای که بلاگر دارد اما من همان سیستم وطنی بلاگفا را بیشتر ترجیح می دهم. در واقع در این یک ماه که از این سیستم استفاده می کردم، فهمیدم که جلای وطن چقدر سخت و طاقت فرساست!!!

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲, دوشنبه

آقای استاندار! لطفاً معنای مهرورزی را برایم توضیح دهید!!!

آقای استاندار! لطفاً معنای مهرورزی را برایم توضیح دهید!!!

آقای استاندار!!! دو روز پیش سومین وبلاگم هم حدوداً یک ماه بعد از فیلترینگ وبلاگ پیشینم در واپسین روزهای سال «اتحاد ملی و انسجام اسلامی»، در برخی از سرور های استان خراسان جنوبی فیلتر شد. البته این هم در نوع خود ترفند جالبیست که یک وبلاگ و یا سایت در برخی از سرورها فیلتر و در برخی دیگر نیز «باز» باشد و صد البته می تواند در راستای «نوآوری» های دولت «مهرورز» در سال «نوآوری و شکوفایی» ارزیابی شود. بر همین اساس از شما که به گفته رئیس جمهور، جانشین وی در استان هستید، سوالی دارم.

جناب مرتضوی! لطف کنید و برای من معنای مهرورزی را توضیح دهید! اگر مهرورزی این است، همان گونه که بارها گفته ام «اف بر این مهرورزی.» ما را «به خیر و مهر دوستان مهرورز امید نیست» پس لااقل لطفاً «شر» مرسانند. و اگر هم معنای مهرورزی چیزی جز این است که در این سه سال از دولت سر زده، لطف کنید حداقل آن را برای من تبیین کنید.

آقای استاندار! نکند هنوز در حال و هوای شغل قبلی خویش (ریاست سازمان زندان ها) قرار دارید و نتوانسته اید مقتضیات وضعیت جدیدتان را درک کنید. شاید می پندارید مردم استان محل خدمت شما چونان «زندانیان» باید چشم و گوش شان به روی هرآنچه که مطابق طبع و میل شما نیست، بسته باشد و باید هرآنچه را شما فرمودید سمعاً و طاعتاً قبول کنند؟! آقای استاندار! باور کنید آن دوران گذشت است که دور تا دور شهر و «فهم» مان را دیوار بکشیم و زمان آنکه به مانند گذشتگان که مردم را بخاطر داشتن رادیو محاکمه و مجازات می کردند، سایت ها و بلاگ های منتقد را با فیلتر کردن تنبیه کنیم تا خدای نکرده احدالناسی آنچه را که مورد تایید ما نیست، نخواند و نداند، تمام شده است.

آقای استاندار! لطفاً ترسو نباشید! اگر واقعاً من در استان محل خدمت شما «ممنوع القلم» و «ممنوع الوبلاگ!!!» شده ام، این را لطفاً صریحاً ابراز بفرمایید. اما جناب مرتضوی! قبول کنید که این «ره که تو می روی نه به ترکستان بلکه به ناکجا آباد است.» مطمئن باشید من برای خود غصه ای ندارم!!! غم و غصه من برای این نظامی است که تمام کم طاقتی ها، بی تدبیری ها و بی تحملی شما در شنیدن نقد و انتقاد به پای آن نوشته می شود و طاعنان و بهانه گیران همین رفتار و کردار شما و امثال شما را بهانه کرده و آن را به پای نظام گذاشته و با ریشخندی از سر تمسخر من و همه آنانی را که دل در گرو «اصلاح» این مرز و بوم را دارند و قلبشان به عشق پیشرفت این ملک و مملکت می تپد را به سخره می گیرند.

آقای استاندار!...
*پ.ن1: جناب آقای دکتر آقاابراهیمی طی کامنتی فرموده اند جناب مرتضوی استاندار محترم خراسان جنوبی، رئیس سازمان زندان ها نبوده اند بلکه سمت ایشان معاونت اداری-مالیاین سازمان بود. با تشکر از تذکر بجای ایشان باید عرض کنم که من بنا به مطلب طنز سید ابراهیم نبوی که پس از انتشار خبر انتصاب ایشان به مقام استانداری خراسان جنوبی نوشته شد، سمت ایشان را ریاست سازمان زندانها ذکر کردم.
پ.ن2: برغم اینکه وبلاگم مدام فیلتر می شود، اما هنوز بنا دارم که به وبلاگ نویسی ادامه دهم تا «کور شود هر آنکه نتواند دید.» برای همین در تکاپور راه اندازی وبلاگی دیگر هستم و احتمال دوباره به بلاگفا بازگردم.

۱۳۸۷ فروردین ۲۸, چهارشنبه

آیا اصلاح طلبان با بوش صنمی دارند؟!!!

آیا اصلاح طلبان با بوش صنمی دارند؟!!!

گویا باز دوباره صحبت های اخیر بوش مبنی بر این که «اصلاح طلبان ایرانی بهترین دوستان من هستند» بهانه ای به دست اصولگرایان داده تا آن را چماقی کنند بر سر اصلاح طلبان و یا هم با فرار به جلو و گرفتن قیافه خیرخواهانه، از سر صدق سران اصلاحات را انذار دهند که دست به یک خانه تکانی اساسی در اردوگاه خویش بزنند!!!

البته نکته قابل تامل در این قضایا این است که نحوه و زمان بروز این حوادث بسیار عجیب می نماید، چه اینکه درست در واپسین روزهای ثبت نام داوطلبان مجلس و در آستانه آغاز بررسی صلاحیت نامزدهای انتخابات توسط هیئت های مربوطه نیز بوش در اظهار نظری به حمایت از اصلاح طلبان خاورمیانه پرداخت که رسانه های جریان اقتدارگرای ایرانی آن را به حمایت آمریکا از اصلاح طلبان ایران تاویل و تفسیر کردند و بدین گونه زمینه حذف گسترده و غیر قانونی اصلاح طلبان فراهم شد. همچنین پیش از آن نیز انتشار گزارش شانزده موسسه جاسوسی آمریکا در مورد پرونده اتمی ایران، عملاً باعث شد که اگر حاکمیت ایران تا قبل از آن نگران از شرایط بین المللی و نگران از احتمال وقوع جنگ، برگزاری انتخاباتی بالنسبه آزاد را در دستور کار خویش قرار دهد، پس از انتشار این گزارش و با دور دیدن این خطر، این تصمیم را از دستور کار خویش خارج کرده و بی هیچ واهمه ای دست به برگزاری یک انتخابات نمایشی بزند. حال این اظهار نظر دوباره بوش که این بار صریحاً از اصلاح طلبان ایران حمایت کرده است، درست در آستانه دور دوم انتخابات مجلس هشتم بسیار عجیب و البته قابل تامل می نماید.

هرچند این اظهار نظرهای سران کاخ سفید را می توان در همان راستای «افعال معکوس» قلمداد کرد اما اقتدارگرایان ایرانی که همیشه از آمریکا با عناوینی چون «شیاد»، «دروغگو»، «شیطان بزرگ» و ... یاد می کردند گویا استثنائاً در این یک مورد قصد ندارند از این رویه پیروی کرده و این بار طبعشان بر آن است تا صحبت های مقامات آمریکایی را چونان صحبت های یک «قدیس» راست و صحیح بپندارند. البته اصولگرایان باید به این نکته توجه داشته باشند که اینگونه عمل کردن، یک شمشیر دو دم است که می تواند دامن ایشان را نیز بدرد و برای آنکه روشن شود این روش آنها چه عواقب خطرناکی را می تواند برای خودشان هم در پی داشته باشد به ذکر یک نمونه از هزاران بسنده می کنم:

سال هفتاد و نه- هشتاد و در آستانه ریاست جمهوری هشتم که عده ای از جمله «ابراهیم اصغر زاده» بحث «عبور از خاتمی» را مطرح کرده بودند، قصد داشتند تا در مقابل خاتمی، کاندیدایی علم کنند. این امر البته مورد پسند حاکمیت نیز بود چه آنکه آنها در آن انتخابات از آنجا که از پیروزی خاتمی مطمئن بودند، رسماً هیچ کاندیدایی معرفی نکردند و فقط بصورت غیر رسمی از «احمد توکلی» نماینده کنونی مجلس حمیات می کردند، لذا چندان بی میل نبودند تا طیفی از اصلاح طلبان در مقابل طیف دیگر که خاتمی محوریت آنها را به عهده داشت به پا خیزند تا حداقل آرای خاتمی ریزش داشته باشد و پیروز قاطع میدان نباشد و در این بین چه کسی بهتر از خود «ابراهیم اصغر زاده!!!» که شاید می توانست با نطق های آتشین خویش و البته جسارت و گستاخی سیاسی اش، بخشی از آرای اصلاح طلبان را به سوی خویش جلب کند. اما اگرچه اقتدارگرایان آن زمان بی میل نبودند که اصغر زاده در انتخابات حضور داشته باشد لکن حاکمیت بنا به برخی مسائل راضی به این امر نشد و شورای نگهبان وی را رد صلاحیت کرد. در همان زمان بلافاصله وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا بیانیه ای صادر کرد و در آن رسماً از شورای نگهبان برای رد صلاحیت «جوانک دیوانه ای که روزگاری از دیوار سفارت آمریکا در ایران بالا رفت و آنجا را اشغال کرد» تشکر و قدردانی فراوان به عمل آورد.

حال سوال اینجاست که آیا اعضای شورای نگهبان آن زمان _ که البته در این زمان نیز تغییر چندانی نکرده اند_ در راستای سیاست های آمریکا حرکت می کرده اند؟! آیا آنها هم خدای نکرده اصل نظام را قبول نداشته اند؟! این تشکر و قدردانی رسمی سران وقت کاخ سفید از آنها را چگونه و با چه منطقی می توان تفسیر کرد؟! و بالاخره اینکه واقعاً اعضای وقت شورای نگهبان «چه کرده بودند» که این چنین مسئولین آمریکایی شادمانه از آنها تشکر کرده و آنها را مورد تعریف و تمجید قرار داده بودند؟...

... برای اصولگرایان البته از این نمونه ها بسیار می توان ذکر کرد و نوشت و آنها را مورد مذمت و شماتت هم قرار داد، این نمونه و قضیه «لاریجانی گیت» از جمله همان «یک از هزاران» است. به هرحال اگر قرار باشد که اقتدارگرایان بنا را بر این گونه اظهار نظرها بگذارند باید تکلیف خویش را با این نمونه ها نیز روشن کنند و گرنه تیزی این شمشیر برنده دامن آنها را نیز چاک چاک خواهد کرد!!!

۱۳۸۷ فروردین ۲۷, سه‌شنبه

چرایی تغییر لوگوی انتخاباتی اصلاح طلبان در دور دوم انتخابات

پیش از دستور:
1- تاخیر طولانی مدت من در وبلاگ نویسی، هیچ دلیلی نداشت جز بی حوصلگی و نداشتن انگیزه کافی. ترجیح می دادم تا مدتی از فضای نت و اصلاً هیاهوی این جهان دور باشم تا شاید بتوانم استراحتی کنم و تمدد اعصابی داشته باشم.
2- بسیار معتقدم «در خانه اگر کس است، یک حرف بس است»، پاسخ مبسوطی به یادداشت دکتر حمید آیتی کاندیدای حزب اعتماد ملی در هشمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه بیرجند نوشتم و به ایمیل ایشان ارسال کردم. هرچند از آنجایی که دکتر آیتی یادداشت خویش را منتشر کرده، انتشار این پاسخ نیز بلااشکال بود اما به دلیل اینکه حال و حوصله فحش های رنگی و جیغ و دادهای بنفش برخی از هواداران _البته بهتر است بگویم تماشگرنما!!!_ ایشان را نداشتم و همچنین معتقد بودم که این قضیه هیچ سرانجامی هم ندارد، ترجیح دادم تا پاسخم را به صورت خصوصی برای خود ایشان ارسال کنم. البته اگر خود ایشان صلاح دانستند می توانند آن را منتشر کنند و احیاناً اگر صحبتی باقی مانده، بگویند. در پایان این پاسخ البته تصریح و تاکید کردم که «برای قضاوت تاریخ، نباید تاریخ را تحریف کرد»
***
شروع مطلب
چرایی تغییر لوگوی انتخاباتی اصلاح طلبان در دور دوم

بر خلاف کسانی که معتقدند اصلاح طلبان در قیاس با همین بضاعت کم خویش پیروز میدان انتخابات بودند (+،+،+) و حتی بر خلاف نظر افرادی همچون مهندس صفایی فراهانی عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی و یدالله اسلامی رئیس مجمع نمایندگان ادوار مجلس که معتقدند در این انتخابات به دلیل ماهیت غیر رقابتی بودن آن بالکل لفظ «برد» و «باخت» و «پیروزی» و «شکست» فاقد معنا هستند، به دلایل متعدد معتقدم که اصلاح طلبان در انتخابات چیزی جز شکست عایدشان نشد و همین کنار گذاشتن لوگوی انتخاباتی «یاران خاتمی» توسط اصلاح طلبان در دور دوم انتخابات نیزمبین و موید همین امر است.

به عبارت دیگر باید اعتراف کرد که نفس حضور اصلاح طلبان در انتخاباتی که از اساس به آن خدشه وارد است، چیزی جز شکست معنا ندارد. در واقع انتخاباتی که از یک سو نامزدهای منتسب به جناح منتقد حاکمیت به صورت گسترده و غیر قانونی حذف شوند و از سوی دیگر به لطف رانت نهادهای نظارتی تکلیف صد و نود کرسی آن از پیش مشخص باشد و در معدود حوزه هایی هم که امکان رقابت نصف و نیمه وجود دارد، کاندیدای خویش را «به شرط چاقو» و با تضمین رای آوردن راهی کارزار رقابت ها کنند، عملاً تهی از معناست و نه انتخابات بلکه نوعی انتصابات قلمداد می شود به طوری که حتی خبرگزاری منتسب به اصولگرایان هم مجبوربه اعتراف به آن شد. اما متاسفانه اصلاح طلبان برغم علم به چنین وضعیتی و همچنین با وجود اینکه پیش بینی می شد احتمالاً در شمارش آرا شک و شبهه فراوان باشد؛ باز تن به شرکت در این انتخابات دادند و حتی از نام و اعتبار خاتمی برای رای آوردن نامزدهای درجه دو و سه خویش خرج کردند.

بر همین اساس می توان چرایی کنار گذاشتن لوگوی انتخاباتی «یاران خاتمی» را از سوی اصلاح طلبان در دور دوم انتخابات هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی درک کرد. البته درک این امر هوش چندانی را هم نمی طلبد! وقتی حدود دو روز مانده به انتخابات، مسئولین حکومتی عملاً از تریبون رسمی از مردم می خواهند که «به کسانی رای دهند که دولت را در امر خدمت رسانی یاری کنند» و وقتی که به گفته کاندیداهای اصلاح طلب تهران آمار واصله از صندوق ها با آمار ارائه شده از وزارت کشور تفاوت معنادار دارد و همچنین وقتی نوزده نفری که در دور اول به مجلس راه پیدا کردند همگی به ترتیب از حامیان دولت بودند و حتی چهره های سرشناس اصولگرای منتقد دولت نیز راهی به آن نداشتند؛ اصلاح طلبان را به این نتیجه رساند که هرچند نام «خاتمی» در میان مردم بسیار محبوب است و مردم به «عشق» خاتمی به کاندیداهای مورد حمایت وی رای می دهند اما نام خاتمی هیچگاه نمی تواند مجریان انتخابات را مجاب کند که رای های واصله را «درست» بخوانند و همچنین نام خاتمی نمی تواند سبب شود تا رایی «جابجا» نشود و حتی فراتر از این نام و نامه خاتمی نمی تواند شورای نگهبان را راضی کند که برای رفع شبهه از انتخابات هم که شده، رای به بازشماری انتخابات تهران دهد. لذا شاید _ و به احتمال زیاد _ بر اساس همین جمع بندی بوده که اصلاح طلبان تصمیم بر آن گرفتند که اگر باز هم بنا به مصلحت سنجی های بی فایده قصد شرکت در دور دوم انتخابات را دارند، لااقل این بار از نام و اعتبار «خاتمی» خرج نکنند!!!

البته کاش اصلاح طلبان از شجاعت لازم برخوردار بودند و با اینکه از ابتدا پیش بینی این وضعیت را داشتند، خود را با توجیهات و مصلحت سنجی های بی شمار گول نمی زدند و از اساس قید شرکت در انتخاباتی که از اساس به آن خدشه وارد است را می زدند.

۱۳۸۷ فروردین ۱۷, شنبه

انتخابات مجلس هشتم، چالش بزرگ چپ خط امامی

انتخابات مجلس هشتم، چالش بزرگ چپ خط امامی

اگر طیف موسوم به «چپ خط امامی» در سال 68 پس از رحلت امام خمینی که در حکم پدر معنوی شان بود، مجبور شدند تا ضمن حفظ ریشه های فکری، در دروان فترتی حدوداً ده ساله به باز اندیشی و تحول در نگرش اجتماعی و سیاسی خویش بپردازند و بدل به اصلاح طلبان امروز شوند، انتخابات مجلس هشتم نیز هشداری دوباره برای این طیف بود که این بار ریشه ای تر از قبل به باز اندیشی در آرای خویش در مورد موضوعات مختلف همت گمارند.

در واقع باید شجاعانه اذعان و اعتراف کرد که بازنده بزرگ انتخابات مجلس هشتم هیچ کس نبود مگر طیف سنتی و «خط امامی» اصلاح طلبان. به عبارت دیگر اگر حاکمیت با عملکرد خویش در فرایند 24 اسفند به همه ثابت کرد که تاب تحمل هیچ صدایی جز صدای خویش را ندارد اما «چپ های خط امامی» در این میان در وضعیت بغرنج تری قرار گرفتند، چه این که این طیف از درونی ترین لایه های نظام بوده و هستند ولی آنچه که امروز به بهانه آن از بازی قدرت حذف شدند، درست همان چیزی است که هنوز تمام هویت سیاسی آنها به آن گره خورده است.

اصلاح طلبان «چپ خط امامی» شاید امروز در تناقضی «عقلی_عاطفی» دست و پا می زنند. کسانی که خود روزی از مدافعان سر سخت نظریه «ولایت مطلقه فقیه» بودند _ و البته هنوز هم هستند_ امروز به بهانه مبتذل «عدم التزام به اسلام، قانون اساسی و اصل مترقی ولایت فقیه» از سپهر سیاسی ایران حذف شدند. کسانی که روزی تمام آمال و آرزوهای خویش و مدینه فاضله شان را در تحقق «جمهوری اسلامی» و شکل گیری حکومتی تحت زعامت دین برآورده شده می دیدند و برای برپایی آن تلاش می کردند، امروز در همان نظام تحت زعامت اسلام متهم به بی دینی شده و رد صلاحیت می شوند.

همچنین شاید بتوان انتخابات مجلس هشتم را از منظری دیگر نیز چالشی پیش روی «چپ های خط امامی» دانست. شرکت یا عدم شرکت در انتخابات مجلس هشتم، حکم «بودن یا نبودن» را برای این طیف داشت. از یک طرف شرکت در فرآیندی که حتی کمترین معیارهای یک رقابت آزاد را نداشت در تناقض با شعارهای «دموکراسی»، «جامعه مدنی»، «قانون گرایی» و ... این طیف بود و از طرف دیگر عدم شرکت در این انتخابات نیز علاوه بر آنکه منجر به حذف کامل آنها از اتمسفر سیاسی نظام جمهوری اسلامی می شد، «قیامی بود علیه خویشتن» و «هویتی» که سال ها با آن هویت آبرویی در عرصه سیاسی بدست آورده بودند.

به هر حال آنچه مسلم است این است که حاکمیت و اقتدارگرایان بی پروا و عریان «شمشیر» خویش را حتی برای درونی ترین لایه های نظام که منتقد عملکردشان باشد، از «رو» بسته اند ولی باید دید که آیا «چپ های خط امامی» نیز آنقدر شجاع و بی پروا هستند تا علیه خویش و هویت خویش قیام کنند و این بار در فترتی دوباره به طور «ریشه ای» و نه در «رو نما» به اصلاح و بازسازی اندیشه خویش بپردازند؟ به نظر می رسد که این طیف اگر می خواهد در فضای سیاسی ایران تنفس کند و همچنان به عنوان جریانی پویا زنده بماند، راهی جز این ندارد. باید قبول کرد که «راه بازگشتی» نیست!!!

۱۳۸۷ فروردین ۱۱, یکشنبه

«شارلاتانیسم قومی» بلای جان توسعه منطقه ای

پیش از دستور: 1-اصلاً دوست نداشتم، دومین یادداشت من در سال و وبلاگ جدید، بدین گونه باشد ولی گویا هتاکی ها و جیغ های رنگی غضنفرهای سیاسی تمامی ندارد.
2- این یادداشت مجموعه کامنت های طولانیی است که در وبلاگ بیرجند نیوز گذاشته ام و از آنجا که این کامنت ها کامل نرسیده، مجبور به درج آن در وبلاگ خویش شدم. _لازم به ذکر است که قسمت کامنت های این وبلاگ «تائیدی» است، لذا من پس از ارسال کامنتها از رسیدن ناقص آنها مطلع نمی شدم_
3- این یادداشت نسبتاً طولانی، مروری است بر آنچه که در انتخابات اخیر بیرجند بر اصلاح طلبان این استان گذشته و بیشتر جنبه بومی دارد و همینجا از خوانندگان غیر بومی وبلاگ پوزش می طلبم، هرچند که معتقدم این روند بومی، ریشه در آنچه در سطح ملی می گذشته داشته است و در سطح ملی نیز اصلاح طلبان کم و بیش با این گونه مسائل و مصائب دست و پنجه نرم کرده اند.
***
شروع مطلب:
جناب شیبانی عزیز
مسلماً قضاوت این که شما "روزه" نداشته خود را شکسته اید و با بلعیدن شرم و قی کردن حیا، و زیر پا گذاشتن کامل اخلاقیات اقدام به نشر چنین گزافه گویی هایی می کنید، با مردم است لکن اگر در خصوص این اوهامات و اعوجاجات ذهنی تان کسی پاسخ شما را نمی دهد، نه برای آنست که پاسخی نیست و یا نداریم بلکه بدان جهت است که اولاً شان خویش را اجل از این گونه اقدامات سخیف و رذیلانه می دانیم، ثانیاً یاد گرفتیه ایم که حرمت قلم خویش نگاه داشته و «رقم مغلطه بر دفتر دانش نکشیم» و «سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم» معتقدیم اگر قرار است بر آنچه رفته نقدی صورت گیرد باید در محیطی آرام و فضایی منطقی باشد و نه در فضایی که عده با پیش فرض قرار دادن «توهم توطئه» همه کس و همه چیز را متوهمانه در حال توطئه علیه خویش ببینند. ثالثاً حداقل بر بنده مسجل و مبرهن است که آنانه که دست به چنین یاوه گویی هایی می زنند، حتماً «داعیانی» در پشت پرده داشته اند که آنها را دعوت به چنین کاری می کند و یا هم ... خلاصه کلام اینکه این قلم خود را عاجز از پاسخگویی به شما نمی داند و معتقد است که اگر «ما» هم گذشت بزرگوارانه خویش را به کناری بگذاریم، مسلماً «رو سیاهی بر زغال» خواهد ماند و بس. من فقط در اینجا به اختصار به چند نکته ای که اشاره فرمودید پاسخ می دهم و امیدوارم شما آنقدر صداقت داشته باشید که حداقل این جواب ها را بی کم و کاست تایید کنید.
1- من تعجب می کنم شما که خود عنصری حزبی هستید و خود را «متولی» خرد جمعی و حزب محوری و بطور کلی اصلاح طلبی می دانید، حرکت من را حرکتی زیگزاگی ارزیابی می کنید؟!!! اگر واقعاً خود شما به روند حزبی اعتقاد دارید و یا اگر در حزب متبوع شما -حال هر کدام از آن چند حزب که می خواهد باشد، فرقی چندانی در اصل قضیه نمی کند- روند حزبی نسبتاً درست صورت می گیرد باید مطلع باشید که تا زمانی که یک حزب به یک تصمیم جمعی و جمع بندی نهایی نرسیده است، اعضای آن می توانند آزادانه نظر خویش را ابراز کنند و حتی برای به کرسی نشاندن نظر خویش، لابی کرده و از با اقناع افکار عمومی اعضای حزب و با ایجاد فشاری قانونی، مقدمات تصویب نظر خویش را فراهم آورد، این نه تنها از اصول اصلی احزاب بلکه از اصول اصلی سیاست ورزی است و اصلاً اصل سیاست ورزی همین است، لذا در مورد ائتلاف ها نیز به همین گونه است. من به عنوان یک عضو رسمی جبهه مشارکت خراسان جنوبی بارها و بارها در جلسات مختلف نظر خویش را ابراز کردم و در ستاد ائتلاف نیز به عنوان مسئول کمیته زنان،جوانان و دانشجویان بر نظر خویش پای فشردم، اما نظر بنده رای نیاورد و این هم در اصول دموکراسی امری طبیعی و بدیهی تلقی می شود و من و سایر دوستان به این «خرد جمعی» احترام نهاده و به نظر دوستان گردن نهادیم که این خود عین دموکراتیک بودن است، حال اینکه شما از کجای این روند، برداشت «زیگزاگی» بودن می کنید، برای من و احتمالاً بسیاری دیگر از خوانندگان وبلاگتان جای سوال است. فکر می کنم اگر این روند را قبول ندارید باید در معنای سیاست ورزی در اندیشه فکریتان تجدید نظر کنید.
2- ادعای غصبی بودن ستاد ائتلاف هم آنقدر گوشه اش باز و مضحک است که پاسخ گویی آن فقط کوس رسوایی شما را خواهد نواخت. برادر ارجمند، طبق یک محاسبه عقلانی مگر ستاد ائتلاف اصلاح طلبان از قبل وجود خارجی داشته است که کسی بخواهد آن را غصب کند!!! جالب است رابط ستاد ائتلاف تهران با استان خراسان جنوبی که از نزدیکان فکری حزب متبوع شماست بدون اطلاع قبلی به بیرجند تشریف آوردند، خود شخص حضرت شان از افراد و تشکل های مورد نظرشان دعوت به عمل آوردند، جلسه در محل حزب اعتماد ملی_ حزب متبوع شما_ تشکیل شد، در آنجا با حضور شخص رابط ستاد ائتلاف تهران و خراسان جنوبی رای گیری صورت گرفت و به اتفاق آرا جناب مهندس حاجی زاده به سمت ریاست ستاد ائتلاف انتخاب شد که حتی بنا به فرموده خود جناب موهبتی_ رابط ستاد با تهران_ رای ایشان هم به مهندس حاجی زاده تعلق گرفته است. حال من نمی دانم آیا رای گیری در مجمع عمومی ستاد ائتلاف اصلاح طلبان خراسان جنوبی _که با حضور جناب موهبتی به عنوان ناظر و رابط ستاد ائتلاف تهران با خراسان جنوبی صورت گرفته است_ و رای آوردن جناب حاجی زاده غصب ستاد ائتلاف نام می گیرد؟ ممکن است صدور حکم رسمی از طرف ستاد ائتلاف اصلاح طلبان کل کشور که زیر نظر مستقیم خاتمی اداره می شد برای مهندس حاجی زاده در راستای اعوجاجات و اوهامات ذهنی شما بر اساس گرایش خاتمی به جریان "لمپنیسم غیر بومی!!!"-که تنها در اوهامات شما وجود خارجی دارد- صورت گرفته است؟!!!
3- من بر خلاف شما که در اوهامات خویش برای توجیه شکست مفتضحانه تان در انتخابات، دم از «لمپنیسم غیر بومی» می زنید، دلیل عینی و عقلی ناکام ماندن اصلاح طلبان در خراسان جنوبی را وجود جریان «شارلاتانیسم قومی» می دانم و معتقدم دوستانی که این جریان را در نام «خاندانیسم» خلاصه کرده اند بسیار بزرگوارانه و با عطوفت و به قول دست اندر کاران دولت نهم «مهرورزانه» با شما برخورد کرده اند و برای اثبات این مدعای خویش هم یک «کتاب هفتاد من کاغذ» دلیل و برهان دارم. اتفاقاً یکی از نکات مثبت انتخابات اخیر آن بود که اگر این جریان پیش از این برای بسیاری قابل درک نبود در این انتخابات خود را در «آفتاب» افکند و «نقاب» از چهره فرو نهاد. شارلاتانیسم های بومی که در این انتخابات تمام هم و غم شان را برای مقابله با روند دموکراتیک و حزبی تعیین کاندیدای اصلاح طلبان بکار بردند، تمام تلاش شان بر این بود تا با نقاب اصلاح طلبی و استفاده ابزاری از این مفهوم محترم روند «نئو اقتدارگرایی خاندانی» را در بیرجند جا بیاندازد و با تکیه بر ارزش های عصر حجری نظیر اصالت خانوادگی، نام پدر، خون، عشیره، طایفه و ... و همچنین استفاده از روش های پوپولیستی و عوام فریبانه مذموم نظیر توزیع کوپن نان و گوشت در میان مردم پایین دست جامعه _ کاری دولت نهم انجام می دهد و مورد انتقاد اصلاح طلبان است_ اولاً سعی بر تحمیل کاندیدای مرادشان به ستاد ائتلاف را داشتند، ثانیاً بعد از رد صلاحیت کاندیدای مورد نظرشان، قصد آن داشتند تا با کشاندن فردی دیگر از همان طایفه، رای و نمایندگی مجلس را در خاندان خویش موروثی کنند!!! اگر پا فشاری بر «نئو اقتدارگرایی خاندانی» و اقدام در جهت موروثی کردن رای و نمایندگی در خاندان از جمله کارهای «شارلاتانیست های قومی» در انتخابات اخیر بود، همین طیف در مجلس هفتم هم به صورت خودسرانه و بی هیچ نظر خواهیی از جمع اصلاح طلبان بیرجند _که بار اصلی راهیابی کاندیدای اصلاح طلبان بر دوش این عده بود. فراموش نکنیم که نماینده مردم بیرجند در مجلس ششم تنها سه-چهار روز مانده به روز انتخابات به بیرجند آمد!!! و در این مدت تمام بار ستاد این فرد بر روی دوش کسانی بود که امروز آنها را لمپن و یا لمپن غیر بومی می خوانند و فی الواقع این شخص راهیابیش به مجلس را مدیون همین هایی است که امروزه لمپن خوانده می شوند_ اقدام به وارد کردن کاندیدا از مشهد کرد و اتفاقاً طنز تلخ قضیه آنجاست که برغم اینکه به این فرد قول داده بود که اگر تایید هم شد به نفع وی کنار می رود، اما با استناد کردن_ یا فی الواقع بهانه کردن_ «بد آمدن نتیجه استخاره»، عملاً به کسی که خود وی را ترغیب به کاندیداتوری از حوزه انتخابیه بیرجند کرده بود، نارو زد. کاری که البته در همین انتخابات اخیر هم از طرف این طیف شارلاتان انجام شد و به هنگام پاسکاری های دیگر کاندیدای نزدیک به طیف خود میان حوزه انتخابیه مشهد-بیرجند که توسط فرمانداری های دو حوزه انجام می شد،بصورت تلفنی تاکید کردند که اگر به بیرجند بیایی باید به نفع کاندیدای مورد عنایت ما کنار بروی!!!
جناب شیبانی! نمی دانم قیمومیت از نظر شما چه معنایی دارد؟ اما بگذارید خود خوانندگان و به قول شما وجدان بیدار جامعه قضاوت کنند که کدام طیف راه «قیمومیت» و «مرید» و «نوچه پروری» در پیش گرفته است.
4- در مورد انحصاری کردن مفهوم محترم اصلاح طلبی توسط جریان موهوم "لمپنیسم غیر بومی" هم من دیگر اطاله کلام نمی کنم، بهتر است خوانندگان وبلاگ در کامنتی که خودتان به این مطلب اشاره کرده اید، به سطور اول نگاهی بیندازند تا متوجه شوند که چه کسانی از «اصلاح طلب واقعی» سخن می راند و یا به پست های چند ماه پیش شما مراجعه کنند تا دریابند که چه افرادی دم از «اصلاح طلب ناب» می زدند؟!!!
دوست عزیز!
اگر واقعاً طیف شما صادقانه دنبال شارلاتانیزم قومی نبود، «مراد» شما می توانست به مانند سایر کاندیداهای اصلاح طلب، به شورای ستاد ائتلاف اعلام کاندیداتوری می کرد و با حضور در بیرجند و احترام به این جمع، اهم برنامه های خویش را در زمینه های مختلف ابراز دارد. نه اینکه تا آخرین روزهای باقی مانده با آغاز ثبت نام اعلام کند که قصد کاندیداتوری ندارد و بعد با آغاز ثبت نام به صورت لشکری ثبت نام کنند و «مریدانشان» را هم ترغیب به ثبت نام کنند تا بدین وسیله اهرم فشاری داشته باشند بر سر ستاد ائتلاف. البته این رفتار از شارلاتانیزم قومی اصلاً و ابداً بعید نیست و در همان راستای تولید «نئو اقتدارگرایی خاندانی» ارزیابی می شود. من قضاوت در مورد این قسمت را نیز به عهده خوانندگان می گذارم و از ایشان سوال دارم که آیا اینکه کاندیدایی که مدعی اصلاح طلبی است بیاید و برنامه های خویش را به ستاد ائتلاف برای بررسی ارائه کند، خلاف مرام اصلاح طلبی است. در این مورد قضاوت با وجدان بیدار مردم و یگانه حسابدار بی ریای هستی!!!
5- و اما موضوع جالب حمایت تشکل های اصلاح طلب استان از کاندیدای شما که البته تعداد آنها دائماً در نوسان است!!! گاهی بیست تا، گاهی سیزده تا، گاهی سی تا و گاهی...
ابتدا بگذارید نقبی بزنیم به ماجرای ستاد ائتلاف، توضیح دادم که ستاد ائتلاف در روندی کاملاً قانونی تشکیل شد. احزابی که در بدو تاسیس ستاد ائتلاف حاضر بودند عبارتند از:1- حزب اعتماد ملی 2- کارگزاران سازندگی 3- حزب مشارکت ایران 4- سازمان مجاهدین 5- انجمن معلمین 6- انجمن مدرسین و 7- حزب همبستگی. در این مجمع عمومی مهندس حاجی زاده به عنوان رئیس ستاد انتخاب شده، توسط رابط ستاد با تهران صورت جلسه و به تهران فرستاده شد. _ به این جمع مدتی بعد حزب اسلامی کار و خانه کارگر که هر دو روی هم یک عضو دارد، اضافه شد _در ابتدای امر تمام احزاب به این روند احترام می گذاشتند تا این که «شارلاتان های قومی» متوجه شدند در یک ساز و کار دموکراتیک، شارلاتان بازی آنها اثری ندارد، سعی بر برهم زدن بازی کردند و در این میان از «هوچی» بازی عناصر وابسته به خود در اینترنت نیز بسیار بهره جستند بطوری که یاوه گویی های آنها بسیار دشمن شاد کن شده بود. بر همین اساس و در راستای هوچی بازی «نوچه» ها، بزرگان قوم شارلاتان ها نیز بنا را بر ناسازگاری نهاده و ستاد ائتلاف را ترک گفتند و برای آنکه به کار خویش مشروعیت بخشند سعی بر آن داشتند تا شخصیت های حقیقی خویش را در قالب اشخاص حقوقی سازماندهی کنند، بر همین اساس یک عضو حزب اعتماد ملی، مجوز حزب جوانان ایران اسلامی در منطقه خراسان جنوبی را گرفت _ هرچند که هنوز این حکم کذائی به روئیت هیچ کس نرسیده است_ دختر عمه «پیشوا»ی شارلاتان ها، شد ریئس مجمع بانوان ایران اسلامی _ مجمعی که چهل سال پیش با کروبی موئتلف شد!!!_ آن دیگری شد «مردم سالاری»، دیگری هم کاغذی گرفت برای «مجمع نیروهای خط امام»، خلاصه اینکه سیر قارچ گونه احزاب تک نفره سرازیر شد، جالب اینجاست که «ائتلاف» مردمی اصلاحات و «ائتلاف» بزرگ اصلاح طلبان که در تهران حتی در نظر طیف سنتی اصلاح طلبان هم «اصلاح طلب» محسوب نمی شوند _ به مباحث بین بنده و جناب مازنی در وبلاگ فیلتر شده ام و همچنین وبلاگ ایشان توجه کنید_ با حکم زدن برای «یک فرد» در استان، به جمع احزاب اصلاح طلب پیوست!!!... شارلاتانها با این کار خویش فی الواقع قصد آن داشتند تا ستاد ائتلاف اصلاح طلبان استان را دور بزنند ولی با هوشیاری ستاد ائتلاف تهران عملاً این نقشه با شکست مواجه شد. بعد از این کوشیدند با مطرح کردن این که احزاب خراسان جنوبی همه افراد ذی نفوذ را در برنمی گیرد، به پیشنهاد رسمی رئیس حزب اعتماد ملی بیرجند _حزب متبوع شما_ افراد نخبه و فرهیخته شهر و استان گرد آمدند_ ازجمله چند مفتی سرشناس اهل سنت که طیفی ذی نفوذ در انتخابات هستند_ و این پیشنها هرچند خلاف آئین نامه داخلی ستاد بود_آئین نامه ای که زیر نظر خاتمی برای اجرای ساز و کارهای ستاد ائتلاف اصلاح طلبان کل کشور تنظیم شده و مورد تائید خاتمی بود_ ، مورد پذیرش دوستان ائتلاف قرار گرفت که خوشبختانه در آن جمع نیز کاندیدای ستاد ائتلاف رای آورد که متاسفانه با هوچی بازی شخص شما این اقدام لشگر کشی خوانده شد، سپس دوباره رئیس حزبتان رسماً پیشنهاد کرد بین دو کاندیدای مورد نظر دو طیف قرعه بکشیم!!! که وقتی با این پیشنهاد هوشمندانه ایشان مخالفت شد، اعضای شورای مرکزی حزب اعتماد ملی، به حالت قهر جلسه را ترک گفتند و وقتی کاندیدای مورد نظرتان به تصمیم جمع احترام گذاشت و به حوزه ای دیگر انتقال پیدا کرد، باز شارلاتان های قومی، به خرد جمعی احترام نگذاشتند و کسی را علم کردند که تا کنون هیچ گاه حرفی از وی به عنوان کاندیدا به میان نیاورده بودند.
برادر من!
احزاب مورد نظر شما که از کاندیدای متبوعتان حمایت کردند، یا اصلاً وجود خارجی نداشتند مانند مجمع روحانیون مبارز که طبق اعلام رسمی خودشان بجز در تهران در هیچ کجا دفتر ندارند و لذا حق حمایت از هیچ کاندیدایی را هم در سراسر کشور -بجز در تهران- ندارند_ این عمل حمایت این تشکل از کاندیدای تان اگر دروغ و بی اخلاق نیست، پس چیست؟!!!_ یا همه احزابی تک نفره بودند که یا از نزدیکان و اقوام فرد «پیشوا» بودند و یا هم از اعضای حزب اعتماد ملی. احزابی که بجز در سه مورد، همه نهایتاً در فاصله زمانی یک ماه مانده به انتخابات بصورت قارچ از زمین سر برآورده بودند. _ اگر می خواهید بحث کارخانه های کشک سابی را مطرح کنید، اتفاقاً من صریحاً معتقد به این بحث هستم_
سخن به درازا کشید و تازه این هنوز یکبرگ از مثنوی هفتاد من کاغذی است که ذکر خیر آن رفت، به هر حال از شارلاتانیسم های قومی شاید بیش از این انتظاری نباید باشد.
دوست من!
اقتدارگرایان، شورای نگهبان و مرتجعانی که امروز به نام دین حقوق مردم را پایمال می کنند، هرچند که عملشان مذموم است ولی از این نظر قابل ستایشند که به آنچه اعتقاد دارند بی هیچ پرده پوشیی عمل میکنند، حال آنکه امروز در میان ما، عده ای به نام اصلاح طلبی از نئو اقتدار گرایی خاندانی دفاع می کنند و سعی دارند با شارلاتان بازی خواسته های «پیشوا» را بر کرسی بنشانند و این البته نفاق نام دارد و باید عرض کنم که «منافق از کافر بدتر است.» من البته معتقدم که شما «این ره نه به خود می پویید» بلکه شاید «داعیانی» شما را به چنین کاری امر می کنند، که البته امیدوارم چنین نباشد. من نیز قضاوت میان خود و شما را به خدا و مردم وا می گذارم.البته در پایان باز هم امیدوارم شما به رسم امانت داری وفا کرده و این کامنت های طولانی را بی کم و کاست تایید کنید.

۱۳۸۷ فروردین ۹, جمعه

«آش ما همچنان داغ داغ است!!!»

«آش ما همچنان داغ داغ است!!!»

همین یک ماه پیش بود که در سومین سالروز تولد وبلاگم نوشتم که «نمی دانم آیا سال دیگر می توانم در اینجا تولد وبلاگم را جشن بگیرم یا نه؟» که خوشبختانه یا متاسفانه دوستان «مهرورز» زیاد ما را منتظر پاسخ نگذاشتند و در آستانه سال نو عیدی ما را دادند و وبلاگ ما را فیلتر کردند تا در عرض یک سال، دو وبلاگ از من گرفتار تیغ تیز فیلترینگ شود.

البته خدا را شکر در «آزادترین کشور جهان» این اجازه را دارید تا هر وقت سایت تان یا وبلاگتان فیلتر شد، وبلاگ دیگری باز کنید و دوباره بنویسید تا آنها هم شما را دوباره فیلتر کنند و باز «روز از نو، روزی از نو» و دوباره تکرار این سیکل تکراری!!! اما خوشبختانه یا شاید هم متاسفانه من کمی پررو تر از این حرفها هستم و فعلاً قصد آن ندارم تا شعله زیر این «دیگ آش» را خاموش کنم حتی اگر به قیمت آن باشد که به مانند نوزدهم اردیبهشت سال 86 –سالی که سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی نام گرفته بود- دوباره تنها به دلیل نوشتن چند یادداشت مستند و یا گذاشتن مقاله ای که در ارگان رسمی "سازمان مجاهدین انقلاب" به چاپ رسیده بود، به دیدار سربازان گمنام امام زمان نائل آیم.

به هر حال به مصداق ضرب المثل معروف «سالی که نکوست از بهارش پیداست» از هم اکنون پر واضح و مشخص است سالی که قرار است در آن «شکوفایی و نوآوری» صورت گیرد، چه سال پر خیر و برکت و نیکویی خواهد بود. لذا من هم در یک «نوآوری» مجبور شدم – یا بهتر بگویم که مجبورم کردند- تا از سیستم فارسی وبلاگ نویسی بلاگفا به سیستم اجنبی و بیگانه بلاگر نقل مکان کنم تا بعد از شیوع پدیده فرار مغزها، شاهد پدیده نوظهور «فرار وبلاگ ها و وبلاگرها» بصورت توامان باشیم تا به همگان ثابت شود که این آش ما همچنان داغ داغ است و هنوز قصد آن نیست تا شعله آن را خاموش کنم. این امید را دارم تا دوستان مهرورز نیز به این مسئله واقف شوند که با این بازی ها، ره به جایی نخواهند برد.